سیستم 3 مرحله ای برای مقیاس دهی هر نمونه املاک و مستغلات

سیستم 3 مرحله ای برای مقیاس دهی هر نمونه املاک و مستغلات

گره منبع: 1944981

تو باید بدانی چگونه به سبد املاک خود را مقیاس کنید. شما بوده اید در همان تعداد واحد گیر کرده است، برای مدت طولانی با مشکلات مشابه برخورد می کنید. اما چه کاری می توانید انجام دهید؟ در چه مرحله ای به محدودیت تعداد اجاره ای که می توانید بپردازید می رسید؟ آیا اصلاً محدودیتی وجود دارد؟ برای اکثر سرمایه گذاران، ضربه زدن به دیوار در مجموعه املاک و مستغلات شما می تواند مانند آغاز پایان احساس شود. برای دیوید گرین، این فقط نشان می دهد که شما نیاز دارید کمی هوشمندتر مقیاس کنید و امروز، او دقیقاً به شما نشان می دهد که چگونه این کار را انجام دهید.

دیوید، در یک نقطه، نمونه کارها از بیش از پنجاه خانه تک خانواده. در نتیجه او بود دائما تماس گرفتن در باره اخراج، مسائل تعمیر و نگهداری، تأخیر در پرداخت ها و سردردهای روزمره صاحبخانه. او متوجه شد که تمام جریان نقدی اضافی خود را صرف رفع مشکلات جوانه زدن منظم می کند، بنابراین تصمیم گرفت چرخش کند. در حال حاضر، او دارای یک مجموعه املاک و مستغلات با جریان نقد، سودآور و غیرفعال است با انواع مختلف اجاره در سراسر کشور و سردرد بسیار کمتر. نه تنها این، او است رهبری یک قله عامل املاک و مستغلات تیم، در جدیدترین کتاب خود همان مهارت ها را به ماموران اصلی خود آموزش می دهد. SCALE: راهنمای یک نماینده موفق برای ارتقاء سطح کسب و کار املاک و مستغلات.

در آن، دیوید به ماموران برتر آموزش می دهد که چگونه سردردهای دنیوی را پشت سر بگذارید و شروع به ساختن یک کسب و کار. اما این کتاب فقط برای ماموران نیست. اگر سرمایه‌گذار هستید، قوانین مشابهی برای شما اعمال می‌شود و یادگیری این مهارت‌ها می‌تواند به شما کمک کند تا از زمان، پول و سایر کارگران استفاده کنید تا به رشد یک کسب‌وکار بزرگ‌تر کمک کنید.

پیش سفارش مقیاس اکنون، و از کد «SCALE724» برای دریافت تخفیف ویژه و دسترسی به مزایای پیش‌سفارش انحصاری استفاده کنید. 

اینجا کلیک کنید برای گوش دادن به پادکست های اپل

پادکست را از اینجا بشنوید

متن را اینجا بخوانید

دیوید:
این نمایش پادکست BiggerPockets 724 است.
اگر سرب را یاد نگیرید، هرگز به مقیاس نخواهید رسید. شما همیشه افرادی را که تحت تأثیر قرار داده اید مدیریت خواهید کرد. شما یک شرکت پردرآمد خواهید داشت که احتمالاً از نظر مالی بسیار خوب عمل می کند، اما هنوز هم بسیار درگیر آن هستید. وقتی به رهبری رسیدید، در واقع می توانید بر تعداد زیادی از افراد در مدت زمان کوتاه تری تأثیر بگذارید. شما می توانید به چیزی شبیه آنچه Chick-fil-A دارد یا می توانید به چیزی شبیه آنچه کن مک الروی با مجموعه املاک و مستغلات خود دارد مقیاس کنید. اگر بتوانید مهارت رهبری را بیاموزید، می‌توانید در هر کاری که انجام می‌دهید واقعاً خوب شوید و آن را انجام دهید و جمع کنید.
چه خبره همه این دیوید گرین است، میزبان شما از پادکست املاک BiggerPockets در اینجا با یک قسمت ویژه برای شما امروز که می توانم بیشتر صحبت کنم. در قسمت امروز، راب در واقع با من در مورد گسترش یک تجارت مصاحبه می کند. راب، من آن را به شما تحویل می دهم.

غارت:
درست است. ما با شما، دیوید گرین، مجری اصلی پادکست BiggerPockets مصاحبه می کنیم. مرد، من هیجان زده هستم. همانطور که گفتم نقش ها معکوس هستند. من این شبه قدرت را داشتم، این همه فشار برای موفقیت داشتم. اما من هیجان زده هستم، رفیق. این اپیزود واقعاً خوبی بود که من احساس می‌کنم این یک استاد کلاس در مقیاس‌بندی است. ما در مورد بسیاری از چیزهای خوب برای افرادی صحبت می کنیم که واقعاً در آن سطح هستند که حدس می زنم آنها نمی توانند به سطح بعدی برسند، آنها نمی توانند مجموعه خود را گسترش دهند و ما واقعاً در بسیاری از مفاهیمی که ممکن است به افراد کمک کند آنها را در انجام این کار جستجو کنیم. درسته؟ ما در مورد سه بعد موفقیت شما صحبت می کنیم که به یادگیری نحوه انجام کار، استفاده از افراد دیگر و رهبری تقسیم می شود. این واقعاً، برای من، قطعه طلایی روز است. بنابراین من هیجان زده هستم که ذهن مردم امروز روی آنتن باز شود. برخی از قسمت های مورد علاقه شما کدام بود؟

دیوید:
خوب، هرکسی که به پادکستی مانند این گوش می دهد، من و شما، چون ما به برنامه های خودمان گوش می دهیم، هدف کسب درآمد بیشتر، موفقیت بیشتر، داشتن زندگی بهتر از آنچه در حال حاضر داریم است. خیلی ساده است. بسیاری از ما این انگیزه را برای رسیدن به آنجا داریم، اما مسیری برای درک چگونگی انجام آن نداریم. یا بدتر از آن، ما عواملی را که علیه ما در تلاش برای به انجام رساندن آن کار می کنند، درک نمی کنیم، که فقط منجر به ناامیدی، شرم و گناه می شود و این احساس که شما می توانید بیشتر انجام دهید. بنابراین در برنامه امروز، ما واقعاً سعی می‌کنیم عمیق‌تر به آنچه که افراد را از دستیابی به موفقیت بیشتر باز می‌دارد و همچنین مسیر روشن‌تری از مرحله اول، مرحله دو، مرحله سه، طرح‌ریزی کنیم که برای شروع یادگیری چیزی چه چیزی لازم است و سپس چه چیزی در آینده انجام می‌شود. مرحله است و سپس مرحله بعدی است. برخی از قسمت های مورد علاقه من تفسیر شما بود. فکر کردم امروز خیلی بامزه بودی و کار خیلی خوبی انجام دادی که چیزهایی از من بیرون آوردی که دیگران نمی‌کنند.

غارت:
درست است، مرد. خوب، همیشه وارد شدن به ذهن شما بسیار سرگرم کننده است، زیرا من همیشه ناسازگاری را نشان می دهم و نه جایی که می خواهم باشم. بنابراین این یک قسمت بسیار الهام بخش است. بنابراین ما در اینجا به آن خواهیم پرداخت، اما قبل از انجام، نکته سریع، سریع و سریع امروز توسط دیوید گرین برای شما آورده شده است.

دیوید:
نکته سریع امروز این است که اگر در پی بردن به اینکه چرا در سرمایه گذاری املاک، تجارت و هر چیزی پیشرفت بیشتری نمی کنید، مشکل دارید، ممکن است به این دلیل باشد که مسیر اشتباهی را انتخاب کرده اید. شروع به پرسیدن این سوال از خود کنید که چه چیزی سنگین و چه چیزی سبک است. معمولاً چیزهایی در زندگی که در آنها خوب هستیم، مهارت‌هایی داریم، که سرنوشت به ما برکت داده است، احساس سبکی می‌کنند، ما از انجام آن‌ها ایرادی نداریم. و چیزهایی که ما در آن خوب نیستیم و باید به دیگران منتقل کنیم، سنگین است و ما نمی توانیم آن را تحمل کنیم. من متوجه شدم که این اغلب در مورد کارهای بسیار به ظاهر بی اهمیت است که من فقط به دلیل متنفرم از آنها برای همیشه به تعویق می افتم. اینها اولین چیزهایی هستند که باید از آنها استفاده کرد. راب، نظرت چیه؟

غارت:
من یک امتیاز سریع، سریع و سریع دریافت کردم، و آن این است که جدیدترین کتاب شما، David, SCALE را پیش‌سفارش کنم. اگر قبل از 16 فوریه آن را پیش‌سفارش کنید، در واقع برای برنده شدن یکی از 10 کرسی در یک تماس مربیگری با شما، دیوید گرین، انتخاب می‌شوید، درست است؟

دیوید:
درست است. و یک امتیاز کوچک در آنجا، اگر هر سه کتاب خود و مجموعه‌های SOLD، SKILL، و SCALE نماینده برتر را در کتابفروشی BiggerPockets سفارش دهید، یک ماه رایگان از Wealth building Mastermind انحصاری خود نیز دریافت خواهید کرد. مثل احمقانه ترین معامله تمام دوران بنابراین، اگر می‌خواهید برای دریافت همه آن پاداش‌های خوب وارد شوید، همین حالا به biggerpockets.com/scale بروید و از کد SCALE724 برای 10% تخفیف از پرداخت استفاده کنید. به یاد داشته باشید که SCALE724 است. و اگر آن را تا پایان قسمت نگه دارید، متوجه خواهید شد که چرا ما آن کد تبلیغاتی را انتخاب کردیم.
خیلی خوب. راب، تو در این معرفی ها خیلی بهتر می شوی.

غارت:
بهش میگن callback. من آن را در ویکی پدیا خواندم. من فکر می کنم قرار است مهم باشد.

دیوید:
خیلی خب، بیایید وارد آن شویم.

غارت:
دیوید گرین، شما پنج کتاب با فروش نزدیک به 500,000 نسخه نوشته اید. این تعداد زیادی از سرمایه گذاران و نمایندگان در اینجا کمک می کنند. شما همچنین میزبان اصلی پادکست BiggerPockets، بزرگترین پادکست املاک و مستغلات در جهان هستید. ما تو را می شناسیم، اما دیوید، تو کی هستی و چرا امروز اینجایی؟

دیوید:
خب، این اولین باری است که به من لقب گرفته اند، می توانم این را بگویم. آفرین.

غارت:
من تقریباً مطمئن هستم که از آن به درستی استفاده کردم. راستش نمی دانم.

دیوید:
منظورم این است که حداقل جذاب به نظر می رسید. مردم در حال حاضر در گوگل جستجو می کنند، مثلاً این را چگونه می نویسید و به چه معناست. ما باید به شما اجازه دهیم بیشتر اوقات میزبانی کنید. شما قرار است کلمات بزرگ مانند این را بیرون بیاورید.

غارت:
این همان کلمه SAT روز من است.

دیوید:
من کی هستم؟ من خیلی بیشتر شبیه شنونده معمولی خودمان هستم تا اینکه شبیه اینفلوئنسر معمولی شما باشم. بنابراین من یک پسر یقه آبی بودم. از جوانی شروع به کار در رستوران کردم. من به دانشگاه رفتم، نمی دانستم می خواهم چه کار کنم، مدرک روانشناسی گرفتم. سال آخری که در کالج بودم، به یک خردسال عدالت کیفری تغییر مکان دادم و در نهایت وارد اجرای قانون شدم. مدتی این کار را کرد. به نوعی دیدم که رابطه بین مجری قانون و مردم چقدر منفی است. متوجه شدم که تا 50 سالگی نمی خواستم این کار را انجام دهم. شروع به سرمایه گذاری در املاک و مستغلات کردم.
من فقط برای مدت طولانی در پس انداز پول واقعاً خوب بودم و سپس شروع به یادگیری نحوه سرمایه گذاری آن پول کردم. موجی از تورم را گرفت که واقعاً به افزایش اجاره بها و افزایش ارزش املاک کمک کرد. استراتژی های آموخته شده مانند روش BRRRR و سرمایه گذاری طولانی مدت در املاک و مستغلات. برای خودم مقداری ثروت ساختم، از طریق املاک و مستغلات تبدیل به یک میلیونر شدم و حتی از آن خبر نداشتم تا زمانی که حدود 30 سال داشتم که در واقع شروع به ردیابی دارایی خالص خود کردم و سپس گفتم: "خوب، فهمیدن همه اینها واقعاً سخت بود. بیرون بگذارید شروع کنم به نوشتن کتاب برای دیگران تا به آنها یاد بدهم چگونه این کار را انجام دهند.» بنابراین من از اجرای قانون خارج شدم، یک مشاور املاک و مستغلات شدم، از راه سختی یاد گرفتم که چگونه فقط به عنوان یک نماینده پول در بیاورم. سپس من به عنوان یکی از عوامل تولید برتر تبدیل شدم. بنابراین من در دفتر مقام اول بودم و یکی از برترین های کشور بودم. و سپس تیمی ساختم تا تجارت نماینده را که تیم دیوید گرین نامیده بودم، در دست بگیرد و سه کتاب برای BiggerPockets در مورد آنها نوشتم.
بنابراین من SOLD، SKILL و اکنون این جدیدترین کتاب، SCALE را نوشته ام که به مشاوران املاک آموزش می دهد که چگونه در کار خود خوب باشند. و سپس به کتاب BRRRR و سرمایه گذاری طولانی مدت در املاک اشاره کردیم.

غارت:
خوشحالم که توضیح دادی چون در ابتدا در موردش صحبت می‌کردیم، فکر می‌کردم این کتاب SCALE در مورد چگونگی فلس کردن ماهی است و معلوم شد که من اینطور نیستم، "وای، این یک محور بزرگ است، دیوید."

دیوید:
می دانید چه خنده دار است، بخش بزرگی از قالب SCALE مقایسه ماهی، صید ماهی، تمیز کردن در واقع در تجارت است. این قیاسی است که من در کتاب به شدت به آن تکیه می کنم. بنابراین خنده دار است که شما به آن فکر کردید.

غارت:
بنابراین من کاملاً خاموش نیستم. ما کمی بعد به آن قیاس خواهیم رسید زیرا شنیده ام که شما در مورد آن صحبت می کنید. این همیشه واقعاً خوب است. اما به ما بگویید، چگونه با دو کتاب دیگر شما مطابقت دارد؟ چون شما اینجا چند کتاب نوشته اید. آیا این یک نوع نهایی است؟ آیا موارد بیشتری در سریال وجود دارد؟ آیا این اوج فهرست بزرگ کتاب های شماست؟

دیوید:
نه از کتاب، بلکه برای سریال تولیدکننده برتر با BiggerPockets که برای مشاوران املاک نوشته شده است. بنابراین راز کثیف به نظر من، از نظر ذهنی در فروش املاک، این است که اکثر نمایندگان وحشتناک هستند. فکر نمی‌کنم این راز بزرگی باشد، زیرا به ندرت کسی را پیدا می‌کنید که بگوید: "عامل من آن را له کرد." حتی بهترین عوامل، شما در تمام مدت ناامید هستید. فقط خوب بودن در آن سخت است. مردم نمی دانند که صنعت به عنوان یک مشاور املاک چگونه است. این واقعاً معماری یا مهندسی نشده است که برای هر دو طرف مفید باشد. بنابراین به یک رابطه خصمانه‌تر با سرمایه‌گذاران یا مشتریان و بنگاه‌های معاملات ملکی تبدیل می‌شود که باید باشد.
بنابراین، کتاب فروخته شده فقط برای آموزش دادن آنچه که آرزو می‌کردم، زمانی که یک دلال به من می‌گفت، به کارگزاران بیاموزد. هیچ کس به شما نمی گوید که چگونه یک کسب و کار راه اندازی کنید، چگونه یک پایگاه داده کار کنید، از چه اسکریپت هایی استفاده کنید، شغل شما چیست. آنها به شما نمی گویند که چگونه از MLS استفاده کنید، آنها چیزی را توضیح نمی دهند. بگذارید به شما بگویم چگونه یک جعبه قفل را باز کنید، باید همه چیز را بفهمید. بنابراین SOLD فقط برای نمایندگان جدیدی نوشته شده است که پول در نمی آورند و دلیل آن را نمی دانند. این فقط برای سودآوری شماست.
SKILL برای عاملی نوشته شده است که می داند چگونه یک عامل باشد اما می خواهد نخبه شود. آنها می خواهند یک تولید کننده برتر باشند، آنها می خواهند درآمد خوبی داشته باشند. هیچ کس نماینده نمی شود تا فقط پول متوسط ​​​​درآورد. اگر اینطور بود، فقط شغل W2 خود را حفظ کنید. بنابراین SKILL همه چیز در مورد برتری در شغل شما، ارائه یک ارائه لیست واقعا خوب، داشتن یک ارائه خریدار، نحوه صحبت با مشتریان، درک آنچه من قیف فروش می نامم، که پنج مرحله است برای گرفتن یک شخص و هدایت آنها به سمت پایین است. فرآیند تبدیل شدن به یک رهبر و سپس مشتری، و سپس یک سپردن و سپس یک بسته شدن، و کار واقعی که در بین هر مرحله انجام می‌دهید، فقط جهت دادن و انجام واقعاً خوب.
و سپس SCALE برای شخصی نوشته شد که می‌خواهد شغلی را انتخاب کند که در آن بسیار خوب شده است و آن را به یک تجارت تبدیل کند. و در آن مرحله، شما می توانید آن را به درآمد نیمه غیرفعال تبدیل کنید، مانند مالکیت سرمایه گذاری. شما صاحب یک تجارت هستید و افراد دیگری کار را انجام می دهند و شما آن کسب و کار را مدیریت می کنید. یا، آن را بزرگ کنید. اکنون که مجبور نیستم قراردادها را بنویسم و ​​با خریداران تلفنی صحبت کنم، می توانم تیم های توسعه را در مناطق مختلف کشور باز کنم. این احتمالاً سرگرم‌کننده‌ترین کتابی بود که می‌توان نوشت، زیرا اصول این کتاب نه تنها برای نمایندگان املاک، بلکه برای صاحبان مشاغل در همه جا از جمله سرمایه‌گذاران املاک و مستغلات اعمال می‌شود.

غارت:
بله، من هیجان زده هستم. ما کمی در روند نوشتن شما غوطه ور خواهیم شد و در واقع از شما کمی از پیچ و مهره ها و پیچ و مهره های این که چگونه یک نویسنده پرکار است از شما بپرسیم. اما قبل از اینکه به همه اینها بپردازیم، می‌خواهم بپرسم، می‌دانم که شما صاحب مشاغل زیادی هستید. شما یک مرد رنسانس در زمینه املاک هستید، شما یک دلال دارید، شما یک تیم عامل دارید. ممکن است به نظر برسد که این کتاب برای نمایندگان طراحی شده است، اما با شناختن شما و اینکه چگونه در استعاره های خود بسیار پرکار هستید، فقط می خواستم بپرسم، چگونه می خواهیم این موضوع را به سرمایه گذارانی گره بزنیم که به گسترش تجارت نمایندگی خود اهمیتی نمی دهند؟ تصور می کنم افراد دیگری نیز وجود دارند که این برای آنها صدق می کند، درست است؟

دیوید:
بله، کاملا درست است. واقعیت اینجا این است که من فقط یاد گرفتم که چگونه با استفاده از اصولی که با نمونه کار خود انجام داده بودم، یک تیم مشاور املاک بدون شغل ایجاد کنم. خیلی قبل از اینکه یک کسب و کار بنگاه املاک ایجاد کنم، یک سبد سرمایه گذاری ایجاد کرده بودم که نوعی مالکیت یک تجارت است. یک سرمایه گذار املاک و مستغلات بودن یک فرد تجاری است. شما در حال به دست آوردن دارایی هایی هستید که درآمد ایجاد می کند. شما سعی می کنید هزینه ها را کنترل کنید. به جای اینکه به دنبال مشتری باشید، به دنبال املاک هستید. شما دائماً از تمرین استفاده می کنید و سعی می کنید تیم بهتری پیدا کنید. شما به دنبال مدیران املاک بهتر هستید. شما به دنبال وام دهندگان بهتر هستید، به دنبال فرصت های وام بهتر هستید. شما به دنبال مکان های بهتر برای سرمایه گذاری، برای نمایندگان بهتر برای کمک به شما، برای دستیاران بهتر هستید.
بسیاری از زندگی ما، مانند شما، تمرکز بر اجاره‌های کوتاه‌مدت، کنترل هزینه‌ها و کنترل تجربه مشتری و تلاش برای سیستم‌بندی چیزهایی است که زیاد پیش می‌آیند بدون اینکه کنترل کامل را به انسان دیگری واگذار کنیم که بتواند آن را به زمین بزند. بدون اینکه ببینی شما می توانید آن را یک بازی، می توانید آن را یک چالش بنامید. کلمات مختلفی برای استفاده در آنجا وجود دارد، اما این الگویی است که در هر شکلی از تجارت ظاهر می شود. اگر الکس هرمزی هستید و در حال راه‌اندازی باشگاه‌های ورزشی هستید، اگر راب عباسولو هستید و در حال خرید املاک اجاره‌ای کوتاه‌مدت یا برگزاری دوره‌هایی برای آموزش به مردم هستید که چگونه این کار را انجام دهند، یا دیوید گرین هستید که یک شرکت وام مسکن راه‌اندازی می‌کند. یا با خرید املاک اجاره‌ای خودم، این الگوها بارها و بارها ظاهر می‌شوند، و کتاب‌ها برای کمک به افرادی که تازه شروع به ورود به این موضوع کرده‌اند، نوشته شده‌اند تا الگو را در اولین بار تشخیص دهند و برای ایجاد یک فرآیند شروع کنند. برای سیستم‌بندی این چالش‌هایی که پیش می‌آیند تا بتوانید یک کسب‌وکار سودآور را اداره کنید.

غارت:
کسب و کار. بله، من فکر می کنم یکی از چیزهایی که در طول چند سال گذشته یاد گرفته ام این است که بدون سیستم ها، مقیاس بندی عملا غیرممکن است. یا حدس می‌زنم، مقیاس‌بندی کارآمد بدون سیستم‌ها امکان‌پذیر نیست، درست است؟

دیوید:
این کاملا درست است. اگر نمی‌دانید چگونه سیستم‌ها را پیاده‌سازی کنید، و سپس گام بعدی این است که در واقع قدمی رو به جلو بردارید تا در آن شکست بخورید. هیچ کس یک سیستم را راه اندازی نمی کند و بلافاصله در اولین تلاش سیستم عالی را دارد. هیچ چیز در زندگی به این شکل کار نمی کند، اما با این حال بسیاری از افراد را از انجام آن باز می دارد، زیرا می دانند که می توانند آن را بهتر انجام دهند و اگر آن را با شخص دیگری انجام دهند. اگر این کار را نکنید، هرگز به نقطه ای نخواهید رسید که بتوانید بیش از تعداد انگشت شماری ملک اجاره ای داشته باشید.
بنابراین شما را به عنوان یک سرمایه گذار اجاره کوتاه مدت در نظر بگیرید، من یک سرمایه گذار اجاره کوتاه مدت هستم. در واقع، این یک قیاس واقعا خوب است. اگر فردی هستید که مانند راب شروع به کار می کنید و خودتان آنها را مدیریت می کنید، تمام وقت، کارتان را رها کرده اید، خانواده ندارید، وضعیت ایده آل، چند نفر از آن مکنده ها را می توانید به طور موثر مدیریت کنید. در یک زمان در یک نمونه کارها؟

غارت:
پنج تا 15

دیوید:
درست؟ شما بروید. بسته به منطقه.

غارت:
چقدر تو خوبی

دیوید:
بسته به اینکه مهمان چه قدر خوب هستید، درست است؟

غارت:
آره.

دیوید:
اما حتی در آن صورت، اگر فقط شما هستید، حتی 15 نفر، اگر هیچ کمکی نداشته باشید، هیچ کمکی به مدیریت ندارید، فقط نرم افزار دارید و شما، مدیریت 15 اجاره کوتاه مدت بسیار دشوار خواهد بود، و همه نظافتچی ها را خودتان هماهنگ کنید، نه داشتن هر شکلی از پشتیبانی اداری برای انجام یک کار خوب، احتمالاً در جایی در آن محدودیت خواهید داشت، مثلاً پنج. یک گل میخ شاید بتواند 15 کار کند، درست است؟ بنابراین اگر خودتان کارها را انجام دهید نمی توانید مقیاس کنید.
وقتی من را خریدم، روندی را که شما طی می‌کردید و دیگران طی کرده‌اند را تماشا کرده بودم، و فقط گفتم: «من هرگز اینها را مدیریت نمی‌کنم. من می خواهم بلافاصله یک مدیر دارایی استخدام کنم تا با این نوع مسائل برخورد کند." و من یک استراتژی کنار هم گذاشتم تا آنها را به گونه ای جمع آوری کنم که بتوانم برای اجرای موثر آن به مدیریت دارایی تکیه کنم. شما نمی توانید هر ملکی را فقط به یک مدیر دارایی واگذار کنید و اعتماد کنید که او کار خوبی را انجام خواهد داد. مکان، نوع دارایی، نوع مستاجری که قرار است از خود مدیر ملک بازدید کند، همه آنها به این موضوع می پردازند.
بنابراین من توانستم حدوداً خرید کنم... من در حال حاضر 12 اجاره کوتاه مدت دارم که فراموش می کنم بیشتر اوقات وجود دارد، مگر اینکه با حسابدار صحبت کنم و به اعداد و ارقام نگاه کنم در مقابل روندی که شخص دیگری دارد. نمی‌داند که مقیاس کسب‌وکار باید انجام شود. شاید سالها طول بکشد که خودشان آن را مدیریت کنند، تلاش کنند شخص دیگری را درگیر کنند، شکست بخورند، دوباره تلاش کنند، تعداد زیادی بخرند، چند نفر را بفروشند. این روند بسیار کند است تا به نقطه ای برسند که در آن چیزی که آنها می خواهند آزادی مالی در یک سبد بزرگ است.

غارت:
آره آره خوب، بیایید خیلی سریع وارد یک سیستم شویم، زیرا فکر می کنم ما این کلمه را زیاد می گوییم. ما می گوییم سیستم ها، فرآیندها و اتوماسیون ها تا حدودی در پادکست. من فکر می کنم بسیاری از مردم احتمالاً فقط کسانی هستند که ... دو نوع از افراد وجود دارد، درست است؟ آدم واقعاً سازمان‌یافته A و بعد مثل آدم خلاق، همه چیز در نوع اتری شناور است. بنابراین برای من، وقتی سیستم را می‌شنوم، منجمد می‌شوم، زیرا می‌گویم "اوه". اما واقعاً این مفهوم چندان پیچیده نیست، درست است؟ بنابراین دقیقاً یک سیستم آنطور که شما آن را تعریف می کنید چیست؟

دیوید:
یک سیستم از دو قطعه تشکیل شده است و من در مورد آن در SCALE صحبت می کنم. همه اولی را می گیرند و بعد قطعه دوم را خراب می کنند. به همین دلیل است که مردم با سیستم ها مشکل دارند. اولین چیزی که یک سیستم را می سازد، ترتیب وظایف یا چک لیستی از کارهایی است که باید انجام شوند. ساده است. بنابراین اگر من خانه ای را می فروشم، یک سیستم لیستی از تمام وظایفی است که برای گرفتن یک لیست وجود دارد. ابتدا حدس می‌زنم با آماده کردن ارائه فهرست برای مشتری شروع شود. و پس از امضای قرارداد فهرست بندی، روند آماده سازی خانه برای عرضه به بازار وجود دارد. و بعد از اینکه در بازار عرضه شد، یک سری وظایف برای به روز نگه داشتن فروشنده و بازاریابی ملک برای خریداران وجود دارد. و سپس هنگامی که به امانت می رود، یک سری وظایف شامل تکمیل تمام مدارک، مذاکره و پایان دادن به آن است.
باشه. بنابراین سیستم فروش خانه تقریباً چهار مرحله است. هر چیز در تجارت دارای یک سری مراحل تکرارپذیر است. اگر شما صاحب یک رستوران هستید، می‌توانم سیستمی را که آشپزها برای پختن غذا انجام می‌دهند، چه کسی غذا را سفارش می‌دهند، و پیشخدمت‌ها فرآیندی دارند که چگونه باید سفارش را انجام دهند و از آن اطمینان حاصل کنند را برای شما شرح دهم. سر میز می رود و چک خود را برای مشتری می آورد. این یک سری وظایف است که همیشه تکرار می شود.
قطعه دوم یک سیستم اشتباهی است که همه اشتباه می کنند. بسیاری از ما می دانیم که باید تمام وظایفی را که در کار است بنویسیم. بخش دوم داشتن فردی است که بتواند آن را با مهارت اجرا کند. چیزی که من می بینم این است که مردم این کار را انجام می دهند و آن را به مدیری می سپردند که در آن زمینه مهارتی ندارد و همه چیز به هم می ریزد و می گویند: "آره، سیستم ها کار نمی کنند." وقتی شما فردی هستید که این کار را انجام می دهید، معمولاً آن را به خوبی انجام می دهید، به همین دلیل است که اگر یک سری وظایف دارید و سپس آنها را دنبال می کنید، سیستم خودتان هستید. برای مقیاس بندی، باید آن دو قطعه را بردارید و افراد دیگری را برای انجام کار وارد کنید. و این چیزی است که من متوجه شدم چالش در تجارت بوده است.
من در انجام یک سری عملیات که باید انجام شوند بسیار خوب هستم. من در پیش بینی جایی که همه چیز اشتباه می شود و حتی آموزش های لازم را برای آماده شدن می گذارم بسیار خوب هستم، اما اگر فردی را پیدا نکنم که در انجام آن وظایف خوب باشد، مهم نیست. اگر می خواهید موفق باشید، در واقع هنوز باید در امور زندگی خوب باشید. و این قسمت دوم یک سیستم است.

غارت:
آره، مرد، تو واقعاً روی سرش زدی. منظورم این است که این دو چیز است، درست است؟ این تفویض این نوع سیستم مکتوب است که شما در مورد آن صحبت کردید، اما همچنین سطحی از مدیریت نیز برای آن شخص مورد نیاز است، زیرا اغلب اوقات مردم تمایل دارند در همان ابتدا کارمندان را بیش از حد توانمند کنند و آنها به نوعی ترک می کنند. آنها برمی گردند و بعد از اینکه کارمند شکست خورده عصبانی می شوند، اما هیچ نظارتی برای اطمینان از کامل شدن سیستم وجود نداشت.

دیوید:
بله، و شخصی که از طریق سیستم کار می کرد اهمیت آن را درک می کرد. پس فرض کنید برای شما، شما صاحب یک Airbnb هستید، خودتان آن را مدیریت می کنید و مشتری ناراضی می گیرید زیرا آب گرم از حمام بیرون نمی آید، خوب؟ شما فقط فکر نمی کنید وظیفه شما روشن کردن آب گرم است. آدمی که مسئولیت نمی پذیرد اینطور فکر می کند.
فردی که مسئولیت را بر عهده می‌گیرد، فکر می‌کند: «وظیفه من این است که مشتری را خوشحال کنم تا پس از بازگشت، مرور خوبی از خود به جای بگذارد. و بخشی از آن روشن کردن آب گرم است، اما مسئولیت من این نیست که فقط یک مشکل را حل کنم یا یک جعبه را بررسی کنم، بلکه رسیدن به نتیجه است. و این بهترین راهی است که می توانم توضیح دهم مسئولیت در کسب و کار چگونه است. اگر شما این رویکرد را در نظر بگیرید: «وظیفه من دستیابی به نتیجه، یافتن یک ملک جریان نقد، اضافه کردن سهام به ملک، راضی نگه داشتن مهمان، افزایش اجاره بها است»، رویکردی بسیار متفاوت با زمانی که فقط در حال کار کردن یک سری چک لیست هستیم که مشتری تماس می گیرد و می گوید آب گرم کار نمی کند.
خب، شما به دست‌کار زنگ می‌زنید، می‌روند بیرون، یک چیز را درست می‌کنند، جعبه را چک می‌کنید، دستی به پشت خود می‌زنید و می‌گویید: «هی، من کارم را انجام دادم». اما شما هرگز با مشتری صحبت نمی‌کنید، عذرخواهی نمی‌کنید، احساس او را نمی‌بینید، وارد نمی‌شوید. سپس آنها یک بررسی تک ستاره می‌گذارند و کارمند می‌گوید: خب تقصیر من نیست مشکل من نیست. خونه من نیست من کارم را انجام دادم.» این چیزی است که در مورد مقیاس بندی سخت است، آیا باید داشته باشید، خنده دار است، سیستمی برای بررسی افرادی که روی سیستم شما کار می کنند، و شما باید مطمئن شوید که قلب آنها در جای درستی قرار دارد تا آنها متوجه عملکرد خود شوند. مسئولیت هایی با همان سطح مسئولیتی که شما به عنوان مالک خواهید داشت.

غارت:
بله، به طور مؤثری که اساساً می گویید می خواهید کارمندان شما به مسائل آنقدر دوتایی، سیاه و سفید نگاه نکنند. من حدس می‌زنم که باید برای کارفرما یا صاحب آن کسب‌وکار دلسوزی یا همدلی وجود داشته باشد تا مطمئن شود، نمی‌دانم، دید شما به درستی اجرا می‌شود، درست است؟

دیوید:
بله، آنها باید مراقبت کنند. آن‌ها باید حرف‌های تلخی بزنند، راه دیگری برای بیان آن است، زیرا شخصی که از Airbnb شما بازدید می‌کند، فکر نمی‌کند، «خب، این یک تجربه شگفت‌انگیز بود به جز آب گرم. این تنها به دلیل یکی از کارمندانی که در شرکت کار می کند، مشخص شده است. من قصد ندارم مالک را با گذاشتن یک بررسی تک ستاره به خاطر یک سیب بد مجازات کنم.» تنها چیزی که آنها می‌دانند این است که خوشحال نیستند و می‌خواهند به دیگران اطلاع دهند: «در این مکان نمانید زیرا ممکن است تجربه مشابهی داشته باشید.»
بسیاری از توصیه‌هایی که در کتاب‌هایی مانند SCALE درباره آن‌ها می‌نویسم برای شخصی است که در شرکتی کار می‌کند که می‌خواهد پیشرفت کند، می‌خواهد روزی صاحب کسب‌وکار خودش شود، یا می‌خواهد در آن کسب‌وکار پول بیشتری به دست بیاورد، اما این کار را نمی‌کند. قدرت مسئولیت را درک نکنید هر صاحب کسب و کاری در آنجا به ما آمین داده است که دارند به این گوش می دهند، درست است؟ هر فردی که کارمند است ممکن است گیج یا گیج شود. بسیاری از انسان ها دچار این توهم شده اند که فرار از مسئولیت برنده است. من نمی دانم که صنعت ما به عنوان سرمایه گذاران املاک و مستغلات کمک زیادی کرده است. حتی ممکن است وجود داشته باشد... ممکن است به آن صدمه بزند زیرا اغلب اوقات سرمایه گذاری در املاک و مستغلات به عنوان جایگزینی برای کار سخت فروخته می شود، جایگزینی برای کار کردن برای مرد و برده بودن برای شخص دیگری. این تصویر را ترسیم می کند که اگر از آن دنیا خارج شوید و وارد این دنیا شوید، فقط چند خانه بخرید و کارتان تمام شد، می توانید هر کاری بخواهید انجام دهید. در واقع برعکس است.
مسئولیت زمانی افزایش می یابد که دارایی را که پول خود را در آن سرمایه گذاری کرده اید به دست بگیرید. فشار بیشتری بر شما وارد می شود تا در این کار بهتر عمل کنید. و بهترین راهی که مردم می توانند خودشان برای کسب ثروت بیشتر آماده شوند این است که مسئولیت بیشتری را در جایی که هستند بر عهده بگیرند. زمانی که تمرین می کنید، به نوعی وزن بیشتری به میله اضافه می کنید. قدرت خود را تقویت کنید، یاد بگیرید که سیستم ها چگونه کار می کنند، نه فقط وظیفه شما باید انجام شود، بلکه چرا رئیس شما آن سیستم را در جای خود قرار داده است، آنها سعی دارند چه مشکلی را حل کنند. وقتی شروع به ساختن سبد خرید خود می‌کنید، وقتی شروع به خرید خانه‌های خود می‌کنید، شما را بسیار بهتر تجهیز می‌کند، باید تماس مهمان ناراضی را بپذیرید و متوجه می‌شوید، "اوه، این چیزهای بیشتری از این است که فقط آن آب را پس بگیرید. بر."

غارت:
مطمئن. آره خوب، من فکر می کنم که این یک سوال واقعا مهم ایجاد می کند، درست است؟ بدیهی است که دانستن نقاط قوت شما مهم است، اما دانستن نقاط ضعف خود احتمالاً مهمتر است. بنابراین چگونه آن را به عنوان فردی که به دنبال افزایش مقیاس در تجارت املاک و مستغلات است، ارزیابی می کنید؟

دیوید:
درک نقاط ضعف خود بزرگترین چیز است. بنابراین نقاط ضعف شما نه تنها... ما تمایل داریم به آن نگاه کنیم و فکر کنیم، "خب، اینجاست که من اشتباه خواهم کرد." این درست است، اما این خطرناک ترین چیز در یک ضعف نیست. ضمیر ناخودآگاه شما از نقاط ضعف شما بسیار آگاه است، حتی اگر خودآگاه شما آگاه نباشد. و بنابراین آنچه اتفاق می‌افتد این است که از قرار دادن خود در موقعیت‌هایی که می‌دانیم ضعف را آشکار می‌کند، اجتناب می‌کنیم، حتی اگر قرار دادن خود در آن موقعیت بسیار سودآور باشد.
بنابراین اگر شما انسانی هستید که می‌دانید من واقعاً آنطور که باید درباره این موضوع تحقیق نکرده‌ام و از شما دعوت شده است که در یک جلسه صحبت کنید، ممکن است برای کسب و کار شما بسیار مفید باشد. همه ی چشم ها را متوجه خود کنید شما فرصتی برای آموزش کارهایی که انجام می دهید به مردم خواهید رسید. فرض کنید که شما یک افسر وام هستید، این فرصتی است که می‌توانید مشتریانی را انتخاب کنید که بتوانید وام‌هایشان را ببندید و درآمد کسب کنید. اما شما به آنچه در بازار می گذرد توجه ندارید. شما فقط کادرها را علامت می‌زنید که شخص دیگری روی سیستمی که او ساخته است کار می‌کند و در واقع تلاشی برای یادگیری نحوه عملکرد کل فرآیند انجام نمی‌دهید. شما یک ناامنی خواهید داشت که ناشی از ضعف شما در نداشتن دانش کافی است. و اتفاقی که خواهد افتاد این است که دعوت‌ها برای سخنرانی در جلسه را رد می‌کنید و هرگز متوجه نخواهید شد که با اقدام نکردن چقدر پول از دست داده‌اید.
ما همیشه متوجه پولی می شویم که از دست می دهیم و از قبل مال ما بوده است. مشکلی پیش می‌آید، شما باید پنج گراند دیگر از مهمان بگذرید. بد است. تو از آن متنفری اما شما هرگز متوجه نمی شوید که اگر اقدام بیشتری می کردید یا قاطع تر بودید یا اعتماد به نفس بیشتری داشتید، چه پولی می توانستید به دست آورید. اینجاست که ضعف های شما واقعاً به شما آسیب می زند. بنابراین درک اینکه آنها چیستند، با خودتان صادق باشید، و سپس یافتن افراد دیگر یا نرم افزارهای دیگر یا سیستم های دیگر برای تطبیق با آنها به شما این امکان را می دهد که گام هایی را بردارید که برای افزایش مقیاس و کسب درآمد بیشتر نیاز دارید.

غارت:
آره، این منطقی است. بنابراین یکی از بزرگ‌ترین ستون‌ها یا یکی از موضوعات بزرگ و فلسفه‌های اساسی SCALE، هدف اهرم است. من می دانم که به وضوح مهم است، درست است؟ اگر می‌خواهید مقیاس کنید، اگر می‌خواهید به میلیون‌ها دلار املاک و مستغلات در پورتفولیوی خود برسید، اهرم یک چیز بسیار ضروری است. پس کمی در مورد آن صحبت کنید. معنی آن چیست؟ اهرم چیست؟ و چگونه اهرم در طرح بزرگ املاک و مستغلات قرار می گیرد؟

دیوید:
خوب، اگر فقط به استفاده از یک اهرم برای باز کردن چیزی فکر می کنید، این واقعاً یک ... کلمه ای که من به دنبال آن هستم چیست؟ مانند یک نوع فیزیک از یک مفهوم. شما یک میله بسیار طولانی را می گیرید و می توان از آن برای تولید انرژی بیشتر استفاده کرد تا زمانی که فقط سعی کنید از دست خود برای باز کردن آن استفاده کنید. اگر به نقل قول دزدان دریایی کارائیب با جانی دپ فکر می کنید، این جمله: «اهرم! قدرت نفوذ!" و از آن برای انجام کارهایی استفاده می کنند که معمولاً یک نفر نمی تواند انجام دهد. راه های مختلفی وجود دارد که می توانید از همان مفهوم در تجارت خود استفاده کنید. چیزی که همیشه در مورد آن صحبت می کنیم با کلمه اهرم مترادف می شود پول است. من قصد دارم یک ملک 500,000 دلاری بخرم، اما فقط از 100,000 دلار از پول یا قدرتم استفاده خواهم کرد. من از 400,000 دلار از پول بانک یا قدرت بانک استفاده خواهم کرد. و در آنجا اهرم بانک به من اجازه می دهد ملکی را پنج برابر بزرگتر از آنچه می توانستم به تنهایی بخرم بخرم.
همین موضوع در مورد سرمایه انسانی نیز صادق است. شما کمک اداری دریافت می کنید، مدیران املاک را دریافت می کنید، نمایندگان املاکی را دریافت می کنید که با شما کار می کنند و کسب و کار شما را توسعه می دهند. شما دستیار می شوید، پیمانکاری می کنید. اگر مجبور بودید تمام کارهای مربوط به خرید املاک و مستغلات را به تنهایی انجام دهید، هیچ کس هرگز خانه ای نمی خرید. ما باید یاد بگیریم که چگونه گزارش های عنوان را بخوانیم. ما باید یاد بگیریم که چگونه به تنهایی تأمین مالی کنیم. ما باید تمام قوانین و مقررات و مدارک مربوط به یک معامله را بدانیم. ما باید بتوانیم به تنهایی یک خانه را بازرسی کنیم. میبینی کجا دارم میرم؟ اگر شما مجبور باشید همه کارها را خودتان انجام دهید، هیچ کس نمی تواند ملکی بخرد. بنابراین شما در حال حاضر هنگام خرید از اهرم استفاده می کنید. وقتی صاحب یک کسب و کار می شوید و در حال افزایش مقیاس هستید، عمداً یاد می گیرید که چگونه در استفاده از افراد دیگر، نرم افزارهای دیگر یا پول دیگر برای انجام کارهایی که نمی توانستید به تنهایی انجام دهید، بهتر عمل کنید.

غارت:
خوب، بنابراین به نظر می رسد که روشی که شما آن را تجزیه می کنید، اهرم دو چیز است، درست است؟ پول اهرمی وجود دارد، که مانند آنچه شما گفتید، گرفتن 100,000 دلار و استفاده از آن برای دریافت وام 500,000 دلاری از بانک است. شما از پول دیگران استفاده می کنید تا به شما کمک کند تا سبد سهام خود را به این ترتیب افزایش دهید. و در قسمت دوم، آنچه به نظر می رسد این است که شما واقعاً از زمان استفاده می کنید، درست است؟ این چیزی است که به آن می رسد. شما به‌عنوان یک اپراتور نمی‌توانید از نظر فیزیکی هر کاری را که برای اجرای یک مجموعه 5، 10 واحدی لازم است انجام دهید، اما می‌توانید از زمان دیگران استفاده کنید تا به شما کمک کند تا مقدار بی‌نهایتی را اهرم کنید، درست است؟

دیوید:
می توانید از شایستگی دیگران برای کمک به انجام کارها استفاده کنید. بنابراین اگر من از بازرس خانه استفاده کنم، فقط زمان بازرسی خانه را پس نمی گیرم. من سالها و سالها و سالها تجربه را پس انداز می کنم تا بتوانم کاری را که آن شخص انجام می دهد انجام دهم. شما می توانید از مهارت دیگران استفاده کنید، درست است؟ شاید بخواهم به جای من با من تماس تلفنی داشته باشید زیرا می توانید سریعتر به نتیجه نهایی برسید. شما می توانید از دانش دیگران استفاده کنید. این کاری است که ما در این پادکست انجام می دهیم. مردم به ما گوش می‌دهند و چیزهایی یاد می‌گیرند که معمولاً برای یادگیری آن‌ها باید پول از دست می‌دادند. اما با گوش دادن به ما، آنها در پول، دستمزد و زمان خود صرفه جویی می کنند، درد دلی که باید خودشان این کار را انجام دهند. بنابراین همه ما همیشه در حال استفاده از اهرم هستیم. بی وقفه است، درست است؟ من از راحتی که Google ایجاد می‌کند استفاده می‌کنم و به من اجازه می‌دهم چیزها را سریع‌تر جستجو کنم یا چیزها را در Google Drive ذخیره کنم. مقیاس‌بندی فقط به این معناست که بدانیم در حال حاضر این کار را انجام می‌دهیم و در مورد روش‌هایی که می‌توانید آن را کارآمدتر انجام دهید بهتر و هدفمندتر شوید.

غارت:
بنابراین به نوعی به نقاط قوت و ضعف برمی گردد، درست است؟ از آنجایی که شما می‌دانید در چه چیزی خوب هستید، بنابراین آنچه در آن مهارت دارید، هر زمان که از نقاط قوت خود استفاده می‌کنید، بیشترین اهرم را به شما می‌دهد تا، حدس می‌زنم، به سمت هدف خود بدوید. و اگر واقعاً در چیزی ضعیف هستید، اگر نقاط ضعف شما وجود دارد، فرض کنید همانطور که گفتید، ممکن است مهارت شما در تماس تلفنی مورد نیاز نباشد، اما شما مهارت فرد دیگری را در آنجا آورده اید تا شما را به آن هدف نهایی برساند، پس می دانید که مهم است که از شایستگی یک نفر استفاده کنیم. بنابراین واقعاً به نظر می رسد که شناسایی نقاط قوت و ضعف یک لحظه بسیار مهم برای شما است، درست است؟

دیوید:
بله، این یک نکته عالی است. برخی از ابزارهایی که برای آن استفاده می‌کنم و در کتاب و جاهای دیگر درباره آن صحبت می‌کنم نمایه DiSC است. بنابراین این یک ویژگی ارزیابی شخصیت است که به شما کمک می‌کند تشخیص دهید که مردم در ارتباطات به چه چیزهایی اهمیت می‌دهند. زیرا چیزی که من پیدا کردم چیزی است که شما با آن ارتباط برقرار می کنید، چیزی است که برای شما ارزش قائل هستید و تقریبا همیشه قدرت شماست. ما در نقاط ضعف خود ارتباط برقرار نمی کنیم، بلکه در نقاط قوت ارتباط برقرار می کنیم. بنابراین وقتی می‌توانم ساختار ذهنی دیگران را از طریق استفاده از ابزاری مانند DiSC شناسایی کنم، به خودم مزیت بزرگی می‌دهم که بدانم آنها در چه زمینه‌ای از کسب و کار من بهتر هستند. پروفایل‌های خاصی وجود دارند که برای فروش یا مدیریت یا برای تجزیه و تحلیل یا برای پیشبرد پروژه. این فقط ابزاری است که می تواند برای درک نقاط قوت و ضعف افراد مختلف مورد استفاده قرار گیرد. و سرمایه گذاران عاقل بیرونی که در تلاش برای رشد پرتفوی بزرگ هستند، در حال حاضر این کار را انجام می دهند، حتی اگر آن را تشخیص ندهند.

غارت:
آره حتما بنابراین به نظر می رسد که سیستم ها، شناسایی نقاط ضعف و قوت، اهرم ها، همه آنها به نوعی به نتیجه نهایی که همه ما در تلاش برای رسیدن به آن هستیم، گره خورده است، که موفقیت است. می دانم که یکی از مهم ترین چیزهایی که در کتاب درباره آن صحبت می کنید این است که سه بعد موفقیت وجود دارد، درست است؟ بنابراین ما را از طریق آن مفهوم راهنمایی کنید و چه معنایی برای سرمایه گذاران روزمره دارد؟

دیوید:
بنابراین این چیزی بود که باید به سختی یاد می گرفتم. من یک مشاور املاک شدم و ناراحتی فوری من این بود که کسی نیست که به من یاد دهد چگونه این کار را انجام دهم. من در واقع مجوز خود را داشتم، به دفتر رفتم، با مردم ملاقات کردم، آمدم و سؤالی داشتم که چگونه یک را اداره می کنید، ما آن را تجزیه و تحلیل بازار مقایسه ای می نامیم، دقیقاً مانند اینکه شما چگونه به آنچه در انتظار و فروخته می شود نگاه می کنید. خواص هستند، هیچ کس به من کمک نمی کند. و من آنقدر محروم بودم که شش تا هشت ماه بعد از آن دیگر هرگز به دفتر نرفتم. من فقط عصبانی بودم مانند، "این هیچ فایده ای ندارد. دلال من بد است اینجا کسی از من حمایت نمی‌کند.»
بالاخره یه دوست پلیس داشتم که اومد پیشم و گفت: هی میخوای خونه منو بفروشی؟ و من به او گفته بودم که این کار را خواهم کرد. تقریباً احساس می‌کردم موظف هستم که این فهرست را انتخاب کنم، که به عنوان یک نماینده بهترین چیز است. ما دیوانه می جنگیم تا لیست ها را دریافت کنیم. این است، "هر کسی که گوش می دهد، لطفاً اگر می خواهید خانه خود را بفروشید، پیش من بیاید." بنابراین مجبور شدم با یکی از دوستانم تماس بگیرم و از او بخواهم که به من نشان دهد چگونه از MLS حتی برای اجرای CMA استفاده کنم تا بفهمم خانه او را برای چه چیزی بفروشم. برای من تجربه خوبی نبود. و بعد وقتی این را یاد گرفتم، حالا باید یاد می گرفتم که چگونه مذاکره کنم.
به یاد دارم در اولین معامله من این اشتباه واقعا بزرگ را مرتکب شدم، جایی که خریداران را وادار کردم از احتمال ارزیابی خود چشم پوشی کنند، اما آنها همچنان یک بازرسی احتمالی داشتند. و سپس ارزیابی پایین آمد. من واقعاً تازه کار بودم، و بنابراین فکر کردم: «خب، آنها باید آنچه را که می‌گویند می‌خواهند بپردازند، بپردازند. آن‌ها امکان ارزیابی ندارند.» اما نماینده چیزی در مورد مدفوع کردن سگ در حیاط خلوت به عنوان دلیلی که آنها از معامله عقب نشینی کردند، ساخت، اما بعد به من گفت: «هی رفیق، تو نمی‌دانی داری چه کار می‌کنی. ما یک بازرسی احتمالی داریم، از آن برای عقب نشینی استفاده خواهیم کرد.» و من اینطور گفتم: "اوه، این بد است. دروغ می گویی، درست است؟ اما من ساده لوح بودم من نفهمیدم چطور بازی شد بنابراین من این روند را طی کردم که مجبور شدم چیزهای زیادی را به سختی یاد بگیرم.
من ابتدا شروع کردم به دسترسی به پایگاه داده ام از افرادی در زندگی ام که شش یا هفت سال با آنها صحبت نکرده بودم و اولین صحبتم این بود: "هی، من الان یک مشاور املاک هستم." اشتباه بد یعنی زمانی که دوست شما که از دوران دبیرستان ندیده اید، می خواهد با شما در مورد یک فرصت بازاریابی چند سطحی صحبت کند، شما بلافاصله مثل این می گویید: "اوه، من نمی خواهم با شما صحبت کنم. من دیگر تو را دوست ندارم.»
بنابراین من این فرآیند یادگیری را طی کردم. این اولین بعد موفقیت است. اگر صرفاً طیفی را در نظر بگیرید که در یک طرف آن صفر و در طرف دیگر 100 با 100 نماد کمال است، همه ما در برخی ظرفیت ها یاد می گیریم که چگونه در کار خود خوب باشیم. این دانش و اجرای آن دانش است. بنابراین یاد بگیرید چگونه یک بسکتبالیست خوب باشید، یاد بگیرید چگونه یک اسنوبورد خوب باشید، یاد بگیرید جیو جیتسو، یاد بگیرید چگونه یک باریستای خوب باشید، هر کاری که انجام می دهید، افرادی هستند که هر روز سر کار می روند و به شما کمک می کنند. تلاشی نیمه کاره و واقعاً در امتداد این طیف حرکت نکنید تا پول بیشتری به دست نیاورند. و افرادی هستند که هر روز سر کار می روند و تا جایی که می توانند تلاش می کنند تا به 100 برسند.
بنابراین برای تو، راب، نمی‌دانم زیرا ما هرگز در مورد آن صحبت نکرده‌ایم، اما من حاضر بودم شرط ببندم وقتی کپی‌رایتر بودی یا در تبلیغات حضور داشتی، هر روز ظاهر می‌شدی و سعی می‌کردی از مردم یاد بگیری که در این کار خوب بودند، سعی کردند تا جایی که می‌توانی از مربیانی که آن را در هم شکستند، دانش کسب کنی، و واقعاً بهترین تلاش خود را انجام دادی. اگر در باشگاه هستید، هر روز تا حد شکست تمرین می کنید، زیرا می خواهید قوی تر شوید و در کار بهتر و بهتر و بهتر و بهتر شده اید و مهارت های بیشتری به دست می آورید. اولین بعد موفقیت فقط متعهد شدن به فرآیند خوب بودن در کاری است که انجام می دهید.

غارت:
بله، به نظر می رسد که مقدار کمی هم وجود دارد... این شبیه این است که این کنار هم قرار گرفتن بامزه موفقیت، یادگیری نحوه انجام کار است. اما بخش بزرگی از یادگیری نحوه انجام کار خود شکست است، درست است؟ این شکست هاست که ما را موفق می کند. بنابراین این بخش بزرگی از حرفه تبلیغاتی من بود که در آن همیشه ستاره های راک را در آژانس می دیدم و می رفتم و کنار آنها می نشستم و می گفتم: "هی، چه خبر؟ شما بچه ها در چه مورد صحبت می کنید؟ بچه ها ایده ای دارید؟ آیا می توانم ایده هایم را به اشتراک بگذارم؟» و همیشه در تبلیغات می گویند شکست بزرگ، درست است؟ بنابراین بسیار ناخوشایند و بسیار ناراحت کننده است که وارد یک اتاق شوید و یک ایده واقعا دیوانه کننده ارائه دهید که می دانید هرگز پذیرفته نمی شود، اما به هر حال این کار را انجام می دهید فقط برای اینکه با همسالان خود در اتاقی که قرار داده اید کمی احترام به دست آورید. آن بیرون وجود دارد. و از این طریق است که شما به نوعی بهتر می شوید.

دیوید:
بله، از طریق شکست شما بازخورد دریافت می کنید، چیزی در کتاب بعدی که در مورد آن می نویسم، من در مورد چرخه یادگیری بازخورد صحبت می کنم، جایی که هر چه سریعتر چیزی را وارد فرآیند کنید یا کاری را شروع کنید، یک فرآیند وجود دارد، سپس شما دریافت می کنید. بازخورد در مورد اینکه چگونه پیش رفت هرچه سریعتر به بازخورد برسید، سریعتر می توانید دو مرحله اول را تنظیم کنید. و در واقع با قرار دادن فعالانه خود در موقعیتی که قبلاً ذکر کردید، سرعت یادگیری را بهبود می بخشید، درست است؟ بنابراین همه اینها چیزهایی است که من در کتابهایی درباره آنها می خوانم که در مورد "هی، می خواهید بهتر شوید و پول بیشتری به دست آورید؟" با بهتر شدن در کارتان شروع می شود.»
پول فقط به شما نمی رسد، شما بدهکار نیستید. هیچ کس قرار نیست برود یک خرید عالی پیدا کند و آن را به شما تحویل دهد زیرا احساس بدی نسبت به شما دارد. این روشی نیست که دنیا کار می کند. شما می خواهید در یادگیری بهتر شوید. خوب، چیزی که من به عنوان یک نماینده متوجه شدم این بود که به جایی رسیدم که احتمالاً سالی 40 خانه می فروختم و دیگر نمی توانستم این کار را انجام دهم. به سختی می‌توانست 40 خانه در سال بفروشد. و متوجه شدم که باید از افراد دیگری کمک بگیرم، اما متوجه نشدم که این یک روند کاملاً جدید است که در آن از صفر شروع می کنم.
بنابراین من در مورد بعد دوم موفقیت اهرم است. اهرم همه چیز در مورد توسعه مهارت ایجاد سیستم ها و مدیریت افراد دیگر برای به انجام رساندن آنها است. می دانستم که باید از مردم استفاده کنم. چیزی که من متوجه نشدم این است که من در بعد آموخته شده به عدد 100 فرضی رسیده بودم، بنابراین اکنون باید در یک بعد جدید بروم. من دارم میرم بالا اگر ماریو را تصور کنید که از چپ به راست روی صفحه می دود، این بعد اول است. حالا او می تواند بپرد، این دومی است. اما هیچ‌کس به من نگفت که از صفر شروع می‌کنم، که من افراد را استخدام می‌کنم و شکست می‌خورم، و افراد را استخدام می‌کنم و شکست می‌خورم، و افراد را استخدام می‌کنم و می‌ریزم و می‌ریزم و در آنها می‌ریزم و به شکست ادامه می‌دهم.
اگر شما یک ملک اجاره‌ای را اداره می‌کردید و خودتان آن را مدیریت می‌کردید و به پنج اجاره کوتاه‌مدت می‌رسیدید و دیگر نمی‌توانید انجام دهید، شبیه آن است. و بنابراین شما فقط یک نفر را استخدام کردید و گفتید: "هی، این کاری است که انجام می دهی" و آنها آن را به زمین زدند و شما فقط فکر کردید: "اوه، اهرم کارساز نیست." به این دلیل است که شما نمی‌دانید که مهارتی برای استفاده از اهرم وجود دارد. شما از صفر شروع می کنید و باید روی این بعد جدید تا 100 بسازید. هیچ کس این را به شما نمی گوید. بنابراین بسیاری از مردم به آن نقطه می رسند و آنها را ترک می کنند. آنها می گویند، "خب، من آن را امتحان کردم. این کار نکرد. نه برای من. من فقط می خواهم استعفا بدهم.» اما زمانی که در حال یادگیری بودید آن را رها نکردید. وقتی در حال یادگیری بودید اشتباهات زیادی مرتکب شدید. شما فقط انتظار داشتید که این بخشی از روند حرکت در آن بعد باشد. وقتی مهارت های اهرم، بعد دوم را یاد می گیرید، باید بروید و خودتان را از 100 تا شروع دوباره از صفر و مرتکب اشتباهات زیاد فروتن کنید.

غارت:
حالا شما اشاره کردید که به عنوان نماینده 40 ملک را محدود کرده اید، درست است؟ قابل درک است، درست است؟ ما فقط زمان محدودی داریم. اما به عنوان یک سرمایه گذار، آیا محدودیتی برای خرید چند ملک وجود دارد؟ آیا هیچ نوع گلوگاهی در آن سمت نیز وجود دارد؟

دیوید:
وجود دارد، و به همین دلیل است که دولت بورس کالای 1031 را ایجاد کرد، زیرا من در سبد سرمایه گذاری ام اتفاق مشابهی برای من افتاده بود. من از روش BRRRR در شمال فلوریدا استفاده می‌کردم و گاهی اوقات بین چهار تا پنج ماه در ماه ملک می‌گرفتم. من توانستم این کار را با خدمه ساختمانی که داشتم و عاملی که معاملات را برایم پیدا می کرد انجام دهم. من بانکی داشتم که یک خط اعتباری داشتم که می‌توانستم آن‌ها را تامین کنم و می‌دانستم چگونه معامله را تجزیه و تحلیل کنم تا آنها را انجام دهم و بخرم، به طوری که 100٪ از سهام خود را تقریباً از این معاملات بیرون می‌کشم. من یک شرکت مدیریت املاک داشتم که آنها را مدیریت می کرد، اما زمانی که حدود 50 اجاره خانواده مجردی را به دست آوردم، بازدهی کاهش یافت. هر روز ایمیلی از چیزی بود که با یکی از این 50 ملک یا چند مورد از آنها مشکل داشت.
جریان نقدی خانه های مجردی آن چیزی نیست که مردم درباره آن صحبت می کنند. شاید 300 در ماه، 350 در ماه برای بسیاری از اینها باشد، اما پس از آن فقط باید یک مستأجر بد را بیرون کرد، که دو سال جریان نقدی می تواند بلافاصله از بین برود. بنابراین شما تقریباً مانند هر بار که فکر می‌کنید در حال پیشرفت هستید، درست نمی‌شوید، مشکلی پیش می‌آید و می‌شکند و دوباره برمی‌گردد و من متوجه می‌شوم، "من جریان نقدی را که می‌خواهم به دست نمی‌آورم." املاک به اندازه سایر نقاط کشور قدردانی نمی کنند. این سرگرم کننده نیست زیرا هر روز که وارد می شوم، باید یک مشکل جدید را حل کنم. مدیران املاک می توانند از 10 یا 15 تا حدی از این مشکلات را بردارند، اما وقتی به 50 رسیدید، همچنان تصمیم می گیرید و پیگیری می کنید و ناگهان من نمی خواستم صاحب پورتفولیو شوم.
بنابراین من آن خانه ها را فروختم و دوباره سرمایه گذاری کردم. من احتمالاً نیمی از پرتفویم را فروختم، آن را دوباره در نصف املاک و مستغلات که چهار برابر قیمت دارد، سرمایه گذاری کردم. این یک مثال عالی از استفاده از اهرم و سرمایه و همچنین اهرم در کسب و کار برای رهایی از وضعیتی است که قادر به گسترش بیشتر نبوده و به وضعیت جدیدی وارد می شود، این اجاره های کوتاه مدت که قبلاً ذکر کردم، که بسیار آسان تر است. مدیریت کنید.

غارت:
بله، خنده دار است که شما در مورد اهرم مالی صحبت می کنید یا حدس می زنم گلوگاه شما در اینجا در سمت املاک و مستغلات است. سرمایه بخشی از آن است، اما سازماندهی و عملیات واقعی نیز وجود دارد که واقعاً می تواند شما را نیز محدود کند.

دیوید:
آره و بنابراین در یک نقطه خاص، احتمالاً به افزایش اجاره های کوتاه مدت ادامه خواهم داد. شاید وقتی 50 عدد از آن‌ها را گرفتم، با 1031 به چند ملک بزرگ یا یک مجتمع آپارتمانی بفروشم. اما بله، شما به این سقف رسیدید. چه در حال سرمایه گذاری باشید، چه یک مشاور املاک، چه یک کسب و کار نظافت استخر یا یک تعمیرگاه خودرو، برای هر فردی که به سقف می زند محدودیتی وجود دارد و نمی توانید جلوتر بروید. اصلی که بارها و بارها تکرار می شود این است که اکنون باید یک مهارت جدید بیاموزید. شما نمی توانید به همان کاری که قبلا انجام می دادید ادامه دهید و در تعمیر ماشین ها یا تعمیر آنها یا تمیز کردن استخرها خوب باشید. برای ورود به بعد دوم باید یک مهارت جدید در اهرم بیاموزید. افرادی که این کار را به طرز مضحکی انجام می دهند، به طور تصاعدی بازدهی بهتری دارند. وقتی می‌توانید شش یا هفت نفر را در آنجا داشته باشید که کارهایی را انجام دهند که فقط خودتان قادر به انجام آن‌ها بودید، پول بیشتری به دست می‌آورید، اما سقفی وجود دارد که شما به آن ضربه می‌زنید و همچنین از آن استفاده می‌کنید.

غارت:
بله، اهرم سخت است. این یکی سخت است. بالاخره برای خودم آنلاک کردم. اما من فکر می‌کنم جایی که مردم تمایل دارند به آن وارد شوند، اهرم‌ها است، شما اغلب در مورد اعمال نفوذ دیگران صحبت می‌کنید، درست است؟ و بنابراین معنای داشتن افراد دیگر در تیم شما یک چیز واقعاً بزرگ است. شما باید برای آنها هزینه کنید. شما باید برای زمان آنها هزینه کنید. شما باید آنها را استخدام کنید. و این بدان معناست که وقتی برای اولین بار آماده می‌شوید و مانند من در حال حاضر به آن گوشه می‌چرخید، با استخدام آن افراد درآمد کمتری خواهید داشت. اما به محض اینکه آن سیستم ها در جای خود قرار گرفتند و همه چیز شروع به به هم ریختن کرد، در واقع در درازمدت پول بیشتری به دست خواهید آورد زیرا آنها قادر خواهند بود هر کاری را که هرگز به تنهایی انجام نمی دهید را به طور موثر انجام دهند، درست است؟

دیوید:
آره اما نکته‌ای که من فقط می‌خواهم برجسته کنم، این است که ما به مردم می‌گوییم، وقتی کار می‌کند اینطور عمل می‌کند. روند رسیدن به آنجا به آن سادگی نیست که در توصیف آن به نظر می رسید. و هرگز نیست. ما به مردم می گوییم، "در اینجا چگونه یک ویژگی را تجزیه و تحلیل می کنید" و آنها مانند، "باحال، من ماشین حساب را گرفتم. من اطلاعات را بدست آوردم. اجازه دهید فقط به آنجا بروم و خواص را تجزیه و تحلیل کنم.» و سه ماه این کار را می کنند و نمی توانند ملک جریان نقدی پیدا کنند. خوب، این واقعیت است، آیا اجرای آن بر روی اطلاعاتی که داده می شود سخت است مگر اینکه مهارتی را کشف کنید. شما حوزه ای را می آموزید که احتمال کارکرد املاک در آن بیشتر است. شما متوجه می‌شوید که چگونه به یک ملک ارزش اضافه کنید، واحدهای اجاره‌ای را به آن اضافه کنید که یک دوبلکس را به جای دو واحد به سه یا چهار واحد تبدیل می‌کند.
اکنون، این مهارتی است که می‌فهمید و اکنون درها را باز می‌کند و به شما امکان می‌دهد سریع‌تر مقیاس کنید. بنابراین اهرم کلید است، اما شما می خواهید از صفر شروع کنید. مشکلی نیست. شما فقط باید فروتنی داشته باشید و بدانید درست مانند زمانی که یاد می گرفتم چگونه این کار را انجام دهم، من هم از نحوه انجام آن استفاده خواهم کرد، اما اگر به آن پایبند باشم، این را درست مثل خودم یاد خواهم گرفت. خودم یاد گرفتم چگونه این کار را انجام دهم.

غارت:
آره آره. باشه. این یک راه بسیار زیبا برای بیان آن است. من فکر می کنم مهم است که بگوییم راحت تر از انجام دادن. شما باید در این مورد شکست بخورید، درست است؟ شما باید کار اهرم را یاد بگیرید تا این کار را نیز به خوبی انجام دهید، درست است؟ بنابراین همه چیز به نوعی با هم مرتبط است. بنابراین ما یاد گرفتیم که چگونه کار خود را انجام دهیم، اهرم، که به حداکثر رساندن و نوعی استفاده از افراد دیگر برای کمک به شما در مقیاس‌بندی عملیاتتان است، و سپس آخرین مورد را در اینجا داریم، که سرب است. در مورد آن به ما بگویید.

دیوید:
سرب بعد سومی است که اگر می خواهید یک کسب و کار را توسعه دهید باید یاد بگیرید. بنابراین، اگر به یادگیری از چپ به راست در یک طیف در یک هواپیما نگاه کنید، و سپس اهرم بالا و پایین می‌رود، سرب بیشتر به بیرون می‌رود. این به معنای واقعی کلمه بعد سوم یک مکعب است. رهبری احتمالاً حتی سخت تر از اهرم است. از همه آنها سخت تر است، زیرا رهبران باید چیزهایی را پیش بینی کنند که در آن افراد دیگر فقط می توانند به اشتباهی واکنش نشان دهند یا واکنش نشان دهند. رهبران باید به معنای واقعی کلمه بر احساسات و وضعیت روانی افرادی که برای آنها کار می کنند تأثیر بگذارند. این کار آنها می شود.
بنابراین شما می دانید که این شبیه راب است. شما فردی خواهید داشت که بسیار خوب است، او در کارهایی که شما باید انجام دهند آموزش دیده اند. شما اهرم را یاد گرفته اید، آن را اجرا کرده اید. شما فردی را در تیم خود دارید که تمام شکایات مشتریان را رسیدگی می کند یا در حال تجزیه و تحلیل معاملاتی است که شما ممکن است بخواهید بخرید. شما تمام دردسرهای فزاینده آموزش نحوه انجام آن را به آنها پشت سر گذاشته اید. بالاخره یک ریتم زدی و حالا می گویند: «هی، فکر می کنم می خواهم بروم کسب و کار خودم را راه اندازی کنم. هی فکر میکنم میخوام تشکیل خانواده بدم هی، من فقط احساس نمی کنم که دلم در این کار نیست. داشتم به سایمون سینک گوش می‌دادم و او به من می‌گفت که زندگی چیزهای دیگری از یک شغل نیست، و حالا می‌خواهم بدانم چه پیشنهادی به من می‌دهی تا در زندگی به من هدف بدهی.»
این همان چیزی است که رهبران اکنون باید با آن دست و پنجه نرم کنند. یا وقتی چندین نفر مختلف دارم که همه یک کار را انجام می‌دهند، اما این یکی بهتر این کار را انجام می‌دهد و پول بیشتری به دست می‌آورد و این یکی آنقدر پول در نمی‌آورد اما فکر نمی‌کنند که آنقدرها هم خوب نیستند. ، چگونه همه را راضی نگه دارم و روی کاری که انجام می دهند کار کنند؟ خیلی سخت است. شما باید مهارت های روانشناسی را یاد بگیرید. شما مشکلاتی را بر عهده خواهید گرفت که هیچ کس در شرکت نمی خواهد. بنابراین تنها مشکلاتی که برای رهبر ایجاد می‌کند، مشکلاتی است که هر فرد دیگری به آن نگاه کرده و گفته است: «نه، من هیچ بخشی از آن را نمی‌خواهم. من آن یکی را کنار می گذارم، باشه؟»
اگر شما یک مبارز UFC هستید، فقط با سرسخت ترین افراد جهان مبارزه می کنید. دیگر آسان نمی گیرید. و رهبری بُعدی است که بسیاری از مردم هرگز وارد آن نمی‌شوند، زیرا آنها پس از یادگیری دوباره شروع کرده‌اند، اهرم‌ها را پایین آورده‌اند و اکنون باید دوباره این کار را انجام دهند. آن بعد سوم بسیار بزرگ است و بنابراین آنها نمی خواهند. مشکل این است که اگر سرب را یاد نگیرید، هرگز به مقیاس نخواهید رسید. شما همیشه افرادی را که تحت تأثیر قرار داده اید مدیریت خواهید کرد. شما یک شرکت پردرآمد خواهید داشت که احتمالاً از نظر مالی بسیار خوب عمل می کند، اما هنوز هم بسیار درگیر آن هستید. وقتی به رهبری رسیدید، در واقع می توانید بر تعداد زیادی از افراد در مدت زمان کوتاه تری تأثیر بگذارید. می‌توانید به چیزی شبیه آنچه Chick-fil-A دارد، یا می‌توانید به چیزی شبیه آنچه کن مک‌الروی با مجموعه املاک و مستغلات خود دارد، مقیاس کنید. اگر بتوانید مهارت رهبری را بیاموزید، می‌توانید در هر کاری که انجام می‌دهید واقعاً خوب شوید و آن را انجام دهید و جمع کنید.

غارت:
دیوید، تو از من مرد بهتری ساختی، دوست من. من عاشق اینم. من واقعاً، واقعاً، واقعاً انجام می دهم زیرا این سه چیز است، سه بعد موفقیت. یاد بگیرید که چگونه کار خود را انجام دهید، اهرم فشار دهید، رهبری کنید. خیلی ساده است، اما همانطور که توضیح می دهید، خیلی خنده دار است که چگونه می توانم تمام شکاف های اساسی کسب و کارم را ببینم. من می گویم، "اوه، آن." این به این دلیل است که من سعی می کنم این کار را به یکباره انجام دهم، اما واقعاً از بالا شروع می شود. و من فکر می‌کنم دلیل دشواری صعود به بعد بعدی یا رسیدن به رهبری دقیقاً همان چیزی است که شما گفتید، یعنی فروتنی، که مانند این است: «چرا باید از نو شروع کنم؟ من قبلاً دندان هایم را در این مورد کوتاه کرده ام. من قبلاً مهارت هایم را کامل کرده ام. چرا من باید به همان ابتدا برگردم و یک جورهایی دوباره مکث کنم؟» درست؟ بنابراین من واقعاً از آن قدردانی می کنم. به نظر خیلی درست میاد. بنابراین به ما کمک کنید تا این را زمینه سازی کنیم، زیرا می توانم بفهمم که این کار از نقطه نظر تجاری عملی منطقی است، اما اجرای سه بعد موفقیت برای یک عمده فروش چگونه به نظر می رسد؟

دیوید:
بنابراین اولین کاری که آنها باید انجام دهند این است که یاد بگیرند، "چگونه فروشندگان با انگیزه پیدا کنم؟" زیرا اگر فروشنده ای نداشته باشید که نیاز به فروش سریع داشته باشد یا اینکه او مایل به فروش کمتر از ارزش بازار باشد، قرارداد عمده فروشی را در یک قرارداد نخواهید داشت، زیرا افراد زیادی درگیر نیاز به سود هستند. حاشیه باید واقعاً زیاد باشد تا به اندازه کافی برای دور زدن وجود داشته باشد. هنگامی که در نهایت متوجه شدید که چگونه می توانید فروشنده ها را جذب کنید، اکنون باید یک مهارت جدید بیاموزید. شما باید یاد بگیرید که چگونه با آنها صحبت کنید. شما باید یک دهن ساز واقعا خوب داشته باشید. پیس موربی برای این کار به خوبی شناخته شده است. ما به تازگی با برنت دنیلز، جمیل دامجی مصاحبه کردیم. متوجه خواهید شد که هر سه نفر زبان نقره ای دارند. آنها می دانند چگونه به شما احساس خوبی بدهند. آنها ارتباطات بسیار بسیار ماهری هستند، خوب؟ عمده‌فروش‌های معمولی که می‌گویند: «من پول ندارم، بنابراین این استراتژی است که می‌خواهم از آن استفاده کنم»، مهارت‌های ارتباطی ندارد، آنها در کسب‌وکار خوب عمل نمی‌کنند. پس این چیزی است که باید یاد گرفت.
هنگامی که این دو مورد را به دست آوردید، اکنون باید یاد بگیرید که چگونه یک قیف ایجاد کنید که در آن معاملات مدام وارد می شوند و آنها را در قرارداد قرار می دهید و خریدار نهایی را پیدا می کنید که آنها را به آنها بدهید. بنابراین شما باید مهارت ایجاد لیست خریدار را داشته باشید. احتمالاً باید بتوانید به خریداران خود توضیح دهید که ARV چیست و احتمالاً باید برخی از مشکلات آنها را حل کنید. شما به ساخت‌وساز، خدمه دست‌ساز، ارجاع‌های مختلف، وام دهندگانی نیاز دارید که روی املاکی کار کنند که واجد شرایط تامین مالی معمولی نیستند. احتمالاً باید تمام این قطعات را جمع آوری کنید تا به خریداران نهایی خود تحویل دهید تا آنها مایل به همکاری با شما برای بستن معامله باشند.
سپس باید بیاموزید که چه مقدار پول برای هر تلاش بازاریابی خرج کنید و چگونه یک P&L را بخوانید تا مطمئن شوید که بیشتر از آنچه که خرج می کنید می فروشید، خوب؟ این خیلی مزخرف است که یک فرد باید در آن مهارت پیدا کند تا فقط یک عمده فروش خوب باشد. طرف اهرمی به جایی می‌رسد که اکنون شما به دیگران آموزش می‌دهید که چگونه با فروشندگان نزدیک به 80 درصد خوب صحبت کنند، که سخت است. یادگیری نحوه صحبت با فروشندگان سخت بود. اکنون باید کارمندی را که مالکیتی در کسب و کار ندارد و شاید فقط می‌خواهد شغلی داشته باشد را متقاعد کنید، او کسب‌وکاری مانند شما را نمی‌خواهد، چگونه در انجام آن کار موثر باشد.
اکنون باید تکنیک های بازاریابی را که استفاده کرده اید به دیگران آموزش دهید و آنها را مسئول نگه دارید تا مطمئن شوید که تلفن به همان اندازه زنگ می زند، خوب؟ شما باید از تکه های آن کسب و کار که در آن مهارت دارید استفاده کنید. شما باید یکسری افراد دیگر را آموزش دهید تا به همان خوبی که شما بودید به آن نزدیک شوند. اما اگر بتوانید این کار را انجام دهید، احتمالاً می توانید به جای 10 تا 12 معامله، چند صد معامله در سال عمده فروشی کنید.
و سپس آخرین قطعه رهبری خواهد بود. برای عمده‌فروشی که می‌خواهد به رهبری راه پیدا کند، اکنون می‌تواند مدل خود را فرانشیز کند و بگوید: "من می‌خواهم آموزش بدهم..." مثل این یک... آن چه بود؟ ما خانه های زشت می خریم. فکر کنم یکی از اونها باشه، درسته؟ آنها مدل خود را از بازاریابی و گرفتن املاک تحت قرارداد که زشت بود به چیزی تبدیل کردند که اکنون می توانید به آنها پول بدهید تا بخشی از این گروه باشند و آنها بخشی از سود شما را دریافت کنند، اما آنها می توانند این کار را در سراسر کشور انجام دهند. یا می توانید کل تکنیک فروش خود را که در هیوستون، تگزاس کار می کند، جایی که آن را خرد کرده اید، استفاده کنید، و می توانید به میامی، فلوریدا یا نیویورک یا کالیفرنیای جنوبی بروید و می توانید از همان سیستم ها استفاده کنید اما آنها را با بازار دیگری تطبیق دهید تا بتوانید می تواند پنج شرکت عمده فروشی داشته باشد که همگی دارای اهرمی در هر یک هستند. این مانند یک کاربرد عملی از نحوه عملکرد این سه بعد در یک تجارت عادی است.

غارت:
دوستش دارم رفیق من می‌خواهم از شما بپرسم که چگونه آن را در مورد یک باله‌باز اعمال می‌کند، زیرا واقعاً جالب است که فقط می‌شنوم که شما آن‌قدر سریع آن را خراب می‌کنید. اما می دانم که داریم به آخر زمان می رسیم. پایان همه زمان ها نیست، پایان زمان در پادکست. به هر حال، قبل از اینکه اینجا به پایان برسیم، واقعاً می‌خواستم از شما در مورد تمیز کردن ماهی در مقابل ماهیگیری بپرسم، زیرا یادم می‌آید وقتی این را به من گفتید، کمی ذهنم را در مورد آن ذوب کردید، زیرا واقعاً یک نوع است. روش جالبی برای خلاصه کردن اینکه تجارت چیست و اساساً چگونه مقیاس می شود، درست است؟ بنابراین ما را از طریق آن و نحوه اعمال آن در مقیاس‌بندی کسب‌وکارتان راهنمایی کنید.

دیوید:
بنابراین این یک راز برای افرادی است که به تازگی شغل داشته اند، آنها هرگز صاحب یک کسب و کار نبوده اند، زیرا برای آنها همه وظایف یکسان است، خوب؟ مانند فروش، تکمیل فروش، کارهای اداری، جارو کردن زمین. همه چیزهایی است که باید انجام شوند و آنها با درجات مختلفی از اشتیاق از آن عبور می کنند. اما وقتی صاحب یک کسب‌وکار هستید، به وضوح می‌بینید: "اوه، در واقع دو بخش کاملاً متفاوت در اینجا وجود دارد." یک جزء صید ماهی، بیرون آوردن آن از آب و داخل قایق وجود دارد که شامل مجموعه ای از مهارت هاست، دانستن اینکه از چه فریب هایی استفاده کنید. این فروش است و این بازاریابی است، خوب؟ مهارت تنظیم قلاب، فروش است، مانند توانایی بستن. سپس پس از بسته شدن، توانایی چرخاندن آن و سوار کردن آن در قایق بدون بیرون آمدن قلاب یا شکستن خط. این مانند پیگیری شما پس از دریافت تعهد شفاهی است. و سپس آن را از قایق خارج کرده و وارد چاه زنده می کنیم. خوب، حالا مثل اینکه پول در بانک است.
وقتی این کار را انجام دادید... یا شاید پول در بانک نیست، اما قرارداد امضا شده است، درست است؟ حالا باید بروی این ماهی را تمیز کنی و تبدیلش کنی به فیله ای که بتوان آن را در بازار آزاد فروخت چون کسی نمی خواهد فقط برود ماهی خام بخرد، باشه؟ آنها یک شام می خواهند، نمی خواهند ماهی بخرند. بنابراین وقتی صاحب کسب و کار هستید و فقط شما کار را انجام می دهید، همه آن کارها را انجام می دهید. قایق را گاز می‌زنید، سرمایه‌تان را برای خرید قایق خرج می‌کنید، آن را به آب می‌اندازید، سعی می‌کنید بفهمید ماهی‌ها کجا هستند. شما در حال کشف طعمه خود هستید. تو سعی میکنی ماهی رو گاز بگیری شما قلاب را تنظیم می کنید، آن را در قایق می آورید. یکی دوتاشون رو میگیری حالا شما ماهیگیری را متوقف کنید. شما باید تمام راه را به اسکله برگردید، قایق خود را پرتاب کنید، بیرون بیایید، این چهار ماهی را تمیز کنید، راهی پیدا کنید تا آنها را به بازار برسانید، پول خود را برای ماهی بگیرید و سپس تمام راه را برگردید و شروع کنید. دوباره ماهی گرفتن
کلید کسب و کار این است که بدانید وظایف خاصی وجود دارد که شما انجام می دهید و ذاتاً ارزشمندتر از کارهای دیگر هستند. بنابراین اگر به این مثال ماهیگیری نگاه کنید، صید ماهی تا حد زیادی سودآورترین کاری است که می توانید انجام دهید. تمیز کردن ماهی، گاز دادن به قایق، فرستادن ماهی به بازار، این چیزی است که استفاده از آن آسان‌تر است، زیرا ارزش کمتری دارد. بنابراین، اگر یک کسب و کار تمیز کردن ماهی داشتید، هدف این بود که یاد بگیرید چگونه تا جایی که می توانید ماهیگیر خوبی باشید تا جایی که آنقدر ماهی می گیرید که نتوانید با آن همراه شوید.
اولین موقعیتی که برای آن استخدام می کنید نظافت ماهی است که من آن را عملیات می نامم. شما آن را به فروش و عملیات تقسیم می کنید. فروش گرفتن ماهی در قایق است. عملیات تمیز کردن ماهی و تبدیل آن به درآمد است. اولین استخدام شما در بخش اداری است، آنها در عملیات برای هر کسب و کاری هستند. مهم نیست که چه کاری است، شما افرادی را استخدام می‌کنید تا کار ساده‌تری را انجام دهند و پول کمتری دریافت می‌کنند، زیرا این وظایف کمتر چالش برانگیز هستند و به مهارت زیادی نیاز ندارند. از آنجایی که ماهی پاک کن شما ماهی های زیادی برای تمیز کردن دارد، آنها نمی توانند ادامه دهند، شاید شما یک نفر دوم را استخدام کنید و به آنها دو وظیفه متفاوت بدهید. "باشه. کار شما بریدن سر و دم است، کار شما فیله کردن است.» و شما به نوعی این خط مونتاژ را ایجاد می کنید، چیزی که هنری فورد در قسمت عملیاتی کارآمد بودن را فهمید.
و سپس شما همچنین می خواهید به طور همزمان بخش فروش خود را کاهش دهید. پس شما ماهیگیری می کنید، اما اگر یک ماهیگیر دیگر را با خود بیاورید و آنها از پشت قایق ماهی بگیرند و شما از جلوی قایق ماهیگیری کنید و از نظر تئوری می توانید دو برابر ماهی بگیرید و شاید 25٪ از ماهی را به آنها بدهید چه می شود. گرفتن کل یا چیزی، درست است؟ بنابراین آنها در اینجا انگیزه ای دارند که سعی کنند در صید ماهی نیز خوب عمل کنند، اما آن شخص بیشتر از ماهی پاک کننده سود خواهد برد.
چند درس در آنجا وجود دارد. اگر می‌خواهید در عملیات و تمیز کردن ماهی واقعاً خوب باشید، انتظار نداشته باشید که واقعاً ثروتمند باشید. به این معنی نیست که بد است. همه مردم دنیا به فکر ثروت نیستند. ما در دنیا به پاک کننده ماهی نیاز داریم. اما اگر در حال گوش دادن به این پادکست هستید، سعی می‌کنید بفهمید: «چگونه از مکانی که در آن هستم خارج شوم؟ چگونه پول بیشتری به دست بیاورم؟» یاد گرفتن چگونه ماهی است. این در حال یادگیری نحوه یافتن معامله است. این یاد می گیرد که چگونه آن را در قرارداد قرار داده و مالک آن شود. این یادگیری نیست که چگونه یک مدیر خوب یا یک حسابدار خوب یا یک واقعا خوب باشید... نمی دانم. من نمی توانم مثال دیگری از اتفاقاتی که در املاک و مستغلات می افتد فکر کنم، اما همه مشاغل یکسان نیستند. اما وقتی در صید ماهی بهتر و بهتر می شوید، نمودار سازمانی ایجاد می کنید. و سپس هر چه افراد بیشتری وارد شوند، در واقع آن مشاغل خاص تر می شوند.

غارت:
بله، دلیلی وجود دارد که فروش و افرادی که پول را به سازمان می آورند، بیشترین سود را دارند، درست است؟ آنها تمایل دارند بیشترین غرامت را دریافت کنند، درست است؟ چون آنها هستند که ماهی بزرگ را می گیرند. بنابراین برای تجزیه آن متشکرم. و این در نهایت ما را به همان دلیلی برمی‌گرداند که شما عنوان کتاب مقیاس فلس ماهی را گذاشتید.

دیوید:
خودشه.

غارت:
من میدانستم. من میدانستم. میدونستم دلیلی داره مرد خوب، قبل از رفتن، می‌خواهم یک شیرجه عمیق نویسنده بسیار سریع انجام دهم. من می خواهم از شما سه سوال بپرسم، سبک دور آتش، و فقط می خواهم که برای همه افراد خانه خیلی سریع به آنها پاسخ دهید. باحاله؟

دیوید:
بله.

غارت:
باشه. با سوال شماره یک شروع کنید، قهرمانان کتاب شما چه کسانی هستند؟

دیوید:
جی پاپاسان، گری کلر، کال نیوپورت و جان الدرج. همه آنها به قدری موجز و محکم می نویسند که هر بار که کتاب های قدیمی ام را می خوانم اینگونه می گویم: «شما بدتان می آید چون تقریباً به خوبی آنها نیستید». با هر کتابی که می نویسم، در موجز و واضح بودن کمی بهتر می شوم. فکر می‌کنم سبک نوشتن من در حال حاضر به طرز قابل توجهی بهتر از زمانی است که سرمایه‌گذاری از راه دور در BRRRR نوشتم. اما من خودم را با بهترین بهترین بهترین هایی که می توانم پیدا کنم مقایسه می کنم تا همیشه در تلاش برای رشد در خود باشم... در مقیاس یادگیری، من هنوز در حال یادگیری هستم که چگونه نویسنده بهتری باشم.

غارت:
خوب، اگر کمک کند، وقتی کتاب های شما را می خوانم، در واقع احساس می کنم این شما هستید که کلمات را روایت می کنید. بنابراین شما آن را پایین آورده اید. من فکر می کنم که این مهمترین ویژگی است.

دیوید:
پس شما می گویید من وقتی حرف می زنم به همان اندازه که وقتی می نویسم دمدمی مزاج هستم؟

غارت:
همینو گفتی شما این را از آنچه من گفتم استنباط می کنید.

دیوید:
ممنونم از.

غارت:
برو یه ماهی تمیز کن غذا یا نوشیدنی نوشتاری مورد علاقه شما چیست؟

دیوید:
بسیار خوب، بنابراین نوشتن واقعاً فوق العاده دشوار است. نوشتن یک کتاب آسان است، نوشتن یک کتاب خوب بسیار سخت است. بنابراین، اگر می‌خواهم سطوح تمرکز را حفظ کنم، بسیار مهم است که وقتی می‌نویسم، برای من کافئین داشته باشم که باید به تلاش برای بیان نکات به روشی تمیز که متقاعدکننده باشد و در واقع مواد مغذی یا دانش را منتقل کند، ادامه دهید. بنابراین من شروع به نوشیدن کردم، اینها خیلی بهتر از یک نوشیدنی انرژی زا معمولی هستند، آنها یخ + کافئین هستند البته، افرادی که در آنجا به سلامتی علاقه مند هستند، فریاد می زنند: "این هنوز سالم نیست!" میدانم. اینطور نیست، اما نمی توانم در اواسط نوشتن به استارباکس بروم. این مثل یک ساعت وقت تلف شده است. من باید چیزی در یخچال اینجا در دفترم داشته باشم.
پس من آن ها را می نوشم تا بمانم. من فقط همه آنها را در طول روز مینوشم. من همه را در یک زمان چکش نمی کنم. من اغلب آجیل ذرت می خورم. من اینها را همینجا دریافت کرده‌ام، زیرا قند زیاد و کالری زیادی در آن چیزها وجود ندارد. اما اگر مجبور شوم نوشتن را کنار بگذارم تا بروم غذا بیاورم، بازگشت به آن بسیار سخت است. مثل زمانی است که برای بستن بند کفش خود از دویدن دست می کشید و آخرین کاری که می خواهید انجام دهید این است که دوباره دویدن را شروع کنید.

غارت:
خیلی خوب. یا هر زمان که مانند یک چراغ توقف وجود دارد و شما باید بایستید، و بنابراین فقط در جای خود می دوید و منتظر سبز شدن آن هستید.

دیوید:
بله، این کار است، درست است؟

غارت:
و همه دقیقاً مثل این هستند، "ما متوجه شدیم، برادر. تو بدو خونسرد باش." خیلی خوب. در نهایت روند شما چیست؟ اجرا کن؟ نوشتن؟ گریه کردن؟ تکرار؟

دیوید:
بله، چیزی شبیه به آن، مرد. روند نوشتن من، اکنون به اندازه کافی این کار را انجام داده ام که یک سیستم برای آن ایجاد کرده ام، درست است؟ و اکنون در نوشتن بیشتر کتابها بسیار سریعتر هستم. این موردی که من بعد از اینکه SCALE به تازگی یک humdinger شده است روی آن کار می کنم. نوشتن این کتاب بسیار دشوار است، اما فکر می کنم بهترین کتابی است که تا به حال داشته ام. بیشتر از هر چیزی به مردم کمک خواهد کرد. من واقعا در مورد آن هیجان زده هستم.
اما فرآیند اساساً به این صورت است که من فکر می‌کنم هر چیزی را که فکر می‌کنم باید در کتاب باشد را در یک سند Google می‌ریزم. بنابراین برای SCALE، من به همه چیزهایی فکر می‌کنم که یک فرد برای تبدیل یک شغل به کسب‌وکار به آن نیاز دارد، و سپس همه چیزهایی که یک مشاور املاک باید بداند تا این کار را به خوبی انجام دهد. و بسیاری از آن فقط اطلاعاتی نیست که آنها باید انجام دهند. در واقع دشمنانی را برجسته می کند که انجام آن را سخت می کنند. زیرا گفتن به مردم چه کاری انجام دهند کار سختی نیست. می توانید به کسی بگویید که چگونه برای اجاره کوتاه مدت برود. خیلی ساده است. اجرای گرفتن آن کاملاً متفاوت است زیرا چیزهایی وجود دارد که بارها و بارها ظاهر می شوند و مانع از موفقیت ما می شوند. دانستن نحوه داشتن سیکس پک سخت نیست، خوردن غذای مناسب سخت است. این چیزها همان چیزی است که شما واقعاً سعی می کنید در زمانی که می خواهید خوب شوید، بر آن مسلط شوید. بنابراین من همه آن را کنار می گذارم.
سپس این فهرست بزرگ قدیمی از چیزها را مرور می‌کنم و آن‌ها را در دسته‌هایی دسته‌بندی می‌کنم، مانند: «خوب، همه این مفاهیم به نوعی یکسان هستند. بیایید آن را ایجاد کنیم.» و من این سطل ها یا دسته ها را ایجاد می کنم که همه تا حدودی به هم مرتبط هستند. سپس آنها را می گیرم و آنها را به فصل تبدیل می کنم. سپس به تمام فصل‌هایی که دارم نگاه می‌کنم و می‌گویم: «آیا چیزی کم است؟» وقتی تصمیم گرفتم چیزی کم نداشته باشد، آنها را به ترتیبی قرار می دهم که فکر می کنم قوی ترین تأثیر عاطفی را داشته باشد. بنابراین نمی خواهید کتاب را بلافاصله شروع کنید و به مردم بگویید چگونه قلاب را روی ماهی قرار دهند. باید به آنها بفهمانید که ایده این است که ماهیگیری وجود دارد و تمیز کردن ماهی تفاوت است.
هنگامی که فصل ها را در جای خود قرار دادم، سپس آن را به تمام زیرنقطه هایی که می خواهم در آن فصل بیان کنم، تقسیم می کنم. من در واقع زیبا هستم، با طرح کلی خود کاملاً کامل هستم. و تا زمانی که طرح کلی داشته باشم، اساساً یک کتاب دارم. پس از آن بسیار آسان است که فقط به طرح کلی من بپردازم. اگر این کار را به خوبی انجام داده باشم به بلوک نویسنده نمی پردازم و فقط هر فرعی کوچک را به یک یا دو پاراگراف تبدیل می کنم.

غارت:
وای. خوب، نگاهی به پشت پرده سبز. به عنوان یادآوری برای همه، اگر به biggerpockets.com/scale بروید، می‌توانید همین الان کتاب را پیش‌سفارش کنید و از کد تبلیغاتی SCALE724 با 10 درصد تخفیف در هنگام پرداخت استفاده کنید. به یاد داشته باشید که SCALE724 است. و این مقدار فلس هایی است که روی یک ماهی است. اینگونه بود که به آن تبلیغی، SCALE724 رسیدیم.

دیوید:
این خیلی خنده دار است. و اگر یک مشاور املاک در زندگی خود دارید که می خواهید به او کمک کنید، این کتاب ها می توانند نجات دهنده ای برای آنها باشند، زیرا آنها در حال مبارزه هستند و آنها فقط این را نمی دانند. تغییر دادن کار بسیار خسته کننده است. کمبود مربی وجود دارد فقدان جهت وجود دارد. این کتاب‌ها به عنوان مربی نوشته شده‌اند که من نداشتم، و همچنین تمام اطلاعاتی که برای آموزش عوامل تیم دیوید گرین استفاده کرده‌ام، برای سایر عوامل جمع‌آوری شده است. اگر هر سه کتاب این مجموعه را بخرید، یک ماه عضویت رایگان در Wealth Building Mastermind من نیز ارائه می دهیم. بنابراین ارزش آن بسیار بیشتر از هزینه سه کتاب است.

غارت:
این یک معامله دیوانه کننده است. این یک معامله خوب دیوانه کننده است. بنابراین به biggerpockets.com/scale بروید و از کد تبلیغاتی SCALE724 استفاده کنید. دیوید، قبل از اینکه شما را از اینجا بیرون بیاوریم، مردم از کجا می توانند در اینترنت درباره شما اطلاعات پیدا کنند؟ مردم کجا می توانند ارتباط برقرار کنند و این همه کار خوب را انجام دهند؟

دیوید:
آنها می توانند من را پیدا کنند @davidgreene24. همچنین، اگر به نوعی در مورد این کتاب صحبت می کنید، توصیه می کنم فقط به آمازون بروید و برخی از بررسی های کتاب دیگر من را بخوانید، ببینید مردم در مورد چیزهای دیگر چه فکر می کنند. یا می توانند من را در YouTube، همچنین در youtube.com/davidgreene24 دنبال کنند. راب، تو مرا بسیار عمیق‌تر وارد دنیای یوتیوب کرده‌ای، و من به خاطر آن از تو قدردانی می‌کنم.

غارت:
سلام. هی خوشحالم که اینجا هستم

دیوید:
مردم از کجا می توانند از شما مطلع شوند؟

غارت:
اوه، می‌توانید @robuilt من را در یوتیوب یا اینستاگرام پیدا کنید. اما صادقانه بگویم، فکر می‌کنم اگر امروز این پادکست را شنیدید و مانند من بودید، جایی که ذهنتان در حال ذوب شدن بود و دوست دارید، درک واضح‌تری از نحوه مقیاس‌بندی داشته باشید، به من لطف بزرگی کنید. برو یک بررسی پنج ستاره در مورد پادکست های اپل یا هر جا که پادکست های خود را دانلود می کنید برای ما ارسال کنید تا پادکست ما بتواند به میلیون ها نفر دیگر ارائه شود تا به آنها کمک کنیم تا کسب و کار املاک و مستغلات خود را افزایش دهند. این کار را برای من انجام بده و برای من و دیو دنیا معنا خواهد داشت.

دیوید:
آمین.

غارت:
خب عالیه خب، من حتی قرار نیست علامت تماس را امتحان کنم. پس آیا علامت تماس دارید؟ می توانید این را ببندید؟ می دانم که به طرز بدی شکست خواهم خورد.

دیوید:
خیلی خوب. این دیوید گرین برای راب است.

قسمت را اینجا ببینید

???????????????????????????

به ما کمک کنید!

با گذاشتن امتیاز و بررسی به ما کمک کنید تا به شنوندگان جدید در iTunes دسترسی پیدا کنیم! فقط 30 ثانیه طول می کشد و دستورالعمل ها را می توان پیدا کرد اینجا کلیک نمایید. با تشکر! ما واقعا از آن قدردانی می کنیم!

در این قسمت ما پوشش می دهیم:

  • شیرجه عمیق به جدیدترین کتاب دیوید, مهارت
  • دیوید چطور رفت از کارگر یقه آبی تا صاحب کسب و کار هفت نفره 
  • La دو قطعه از هر سیستم موفق (و بخشی که همه پیچ می شوند)
  • چرا پیدا کردن نقطه ضعف خود هست کلید باز کردن ثروت 
  • آموزش نحوه استفاده از اهرم زمان، پول و کارگران برای بزرگ‌تر کردن کسب‌وکارتان
  • "سه بعد" مقیاس بندی و باید از امروز شروع به عملی کردن کدام یک کنید
  • تمیز کردن ماهی در مقابل صید ماهی و چگونه مهارت های خود را تطبیق دهید هنگام ساخت سبد املاک و مستغلات خود
  • و So خیلی بیشتر!

پیوندهایی از نمایش

کتاب های ذکر شده در نمایش

آیا می‌خواهید در مورد حامیان مالی امروز بیشتر بدانید یا خودتان شریک BiggerPockets شوید؟ ما را بررسی کنید صفحه حامی!

یادداشت توسط BiggerPockets: اینها نظرات نوشته شده توسط نویسنده هستند و لزوماً نظرات BiggerPockets را نشان نمی دهند.

تمبر زمان:

بیشتر از جیب های بزرگتر